پایان 94

ساخت وبلاگ

سلام دوستای گلم. هر چند شاید افرادی که اینجا بیان انگشت شمار باشن ولی من به احترام اونا و برای دل خودم مینویسم. چند بار نوشتم و متاسفانه ثبت نشده.

چند ماهی هست ننوشتم. میخوام دفتر 94 رو ببندم. اوایل آذر جراحی چشم داشتم .
3 سال پیش دو تا چشمم رو جراحی کرده بودم و دلیلش هم تنبلی عضله چشمام بود که هیچوقت دلیلشو نفهمیدم. یه دکتر گفت ممکنه حین زایمان مادرت به چشمات فشار اومده. خلاصه موقع خستگی چشم چپم خیلی اذیتم میکرد که دکترم گفت وقت مرحله دوم جراحیه و این سری با اینکه یه چشمم بود خیلی درد داشتم و بیشتر اذیت شدم. ولی امکانات بیمارستان نور عالی بود صبح ماشین اومد بردم بیمارستان و وقتیم مرخص شدم منو برگردوند خونه. فردای جراحی که پیش دکترم رفتم چشممو دید زیاد از عمل راضی نبود گفت عضله چشمم خوب جواب نداده و باید ارتوپتیک برم یا همون ورزش چشم. چون سری قبل هم ورزش چشم خیلی کمک کرده بود من زیاد نگران نبودم.

تو این مدت هم مامانم همش مریض بود و هر روز یه مشکلی داشت . از ماه رمضون که 25 روز روزه گرفت و بعد مریض شد نواع و اقسام مریضیا رو گرفت از دل دردای شدید و تهوع و بعد سرما خوردگی و سرفه که خوب نمیشد و انواع و اقسام شربتا و دم نوشهارو خورده بود تا اینکه یه عطاری شکرتیغال تجویز کرد که باید یه قاشق چایخوری تو یه فنجون آب جوش میریختیم و هم میزدیم و درش میزاشتیم د سه دیقه دم بکشه و روزی سه بار باید میخورد که بار اول خورد سرفش قطع شد !!!! ولی باید تا یه هفته ادامه میداد. به خیلیا هم که مشکل سرفه داشتن تجویز کردم خوب شدن. یه مدت هم پادرد شدید داشت که بخاطر آرتروز زانوش بود که با تزریق آمپول تو زانو و ده جلسه فیزیوتراپی خوب شد. ولی خب وزنش خیلی کم شده و خیلی لاغر شده 48 کیلو شده که به خاطر نوسات تیروئیدشه.

از مهر ماه هم که اتفاقی فهمیدم کیست دارم و دارو مصرف کردم. تو اوایل دی رفتم سونو گرافی که فهمیدم رفع که نشده هیچ بزرگترم شده و خودم هم حسش میکردم و کلی آزمایش و ام آری و چن تا دکتر رفتم که گفتن باید درش بیاری و مونده بودم جراحی کنم یا لاپاراسکوپی . یه دکتر رفتم که فوق تخصص لاپاراسکوپی بود و اصرار به این روش داشت ولی رفتارش به دل من ننشست و گفت 8 ملیون هزینش میشه من گفتم من بیمه تکمیلی دارم و بیمارستانی که شما میگید هم بیمه منو قبول میکنه. گفت من قبول نمیکنم به من نقد بده بعد برو از بیمه بگیر و من یه کم تخفیف میدم و بعد عمل هم مرخصت میکنم که هزینه هات کم شه و میشه 6 تومن. خواهرمم اصرار که قبول کن. بحث من بحث پول نبود کلا ازش خوشم نیومد. همکار واحد پزشکی شرکتمون یه دکتر گفته بود که من گفتم دوره و نرفتم تا اینکه همکارم اصرار کرد و پیش اون رفتم اصلا به دلم نشست و وقت عمل گرفتم و ایشونم مثل دو تا دکتر دیگه گفتن که لاپاراسکوپی نکن چون کیستت سفت و بزرگه ممکنه کامل خارج نشه و جراحی باز کن. همون بیمارستان دکتر قبلی بود و بیمه هم قبول کرد.

برای عمل چشمم که همون روز مرخص شدم آبجی بزرگه باهام اومد و برای عمل کیست آبجی وسطی و شوهرش منو بردن بیمارستان و شوهرش رفت. عملم دو ساعت طول کشید و قرار بود یه روز بستری باشم.

من لطف و معجزه خدا رو به چشم دیدم اولاً که دکترم گفته بود حتما باید بستری شم و اگه با دکتر قبلی جراحی کرده بودم .... من بعد عمل نمیتونستم تکون بخورم اونقدر درد و سوزش داشتم و افت فشار و اینکه24 ساعت باید مرتب آنتی بیوتیک میگرفتم تا زخمم عفونت نکنه و دومین معجزه رو فردا که دکتر اومد ویزیت فهمیدم گفتم دکتر من کیست سمت چپم بود چرا سمت راستم دردش بیشتره؟ گفت من سمت راستتم بررسی کرد یه کیست بزرگم اونجا بود که تو سونو و ام آر آی نشون نداده بود و اونم دراوردم و اگر من با دکتر دیگه عمل میکردم و نمیدید یا کیست میترکید و بدنمو عفونت برمیداشت یا اینکه دوباره مجبور بودم جراحی کنم.

روز جراحی خواهرم و خالم تا شب پیشم بودن و مامانم و عمو و زن عموم و دامادمون اومدن ملاقاتم. شب نزاشتم کسی پیشم بمونه و چون تهدید شده بودم که اگه را نرم حالاحالاها نمیتونم سره پا شم با درد و آه و ناله تنهایی از تخت میومدم پایین و تو راهرو قدم میزدم. فرداش هم آبجی بزرگه اومد پیشم و ظهر که مرخص شدم عمو و زن عموم اومدن بردنم خونه. فاصله آسانسور تا در بیمارستان یه ربع طول کشید. باهر قدمی که برمیداشتم از درد نفسم بند میومد. یه هفته خونه بستری بودم و بعد بخیمو کشیدم و فرداشم وقت ورزش چشم داشتم که وقتی رفتم دکترمو دیدم و به منشی گفتم بابت قرمزی چشمم میخوام دکترمو ببینم که وقتی دکترم منو دید معاینه کرد و پروندمو بررسی کرد و گفت دو روز بعد برم همکارش معاینم کنه و یه آزمایشم نوشت و گفت مشکوک به یه مریضی هستم که عضله چشم رو از کار میندازه . دو روز بعد هم همکارش که فوق تخصص هم بود گفت جراحی چشمت دست بوده ولی حرکت عضله چشمت منطقی نیست برو این آزمایش رو انجام بده ببر دکتر مغز و اعصاب. خیلی ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط به خواهر بزرگم گفتم. از فرداش هم با وجود درد و سوزش جای بخیه سره کار رفتم.

عصرها دنبال جایی بودم که آزمایش رو انجام بدن که آخرش یه جا رو پیدا کردم که آزاد انجام میداد. انجام دادم و یه هفته بعد جوابشو بردم دکتر مغز و اعصاب که گفت خوبه ولی یه ام آر آی عصب عضله و نوار عصب عضله هم بیار. بگذریم از اینکه چه استرسی کشیدم و چه دردی داشتم و هزینه های بالا و اینکه تمام دستهام جای سوزن بود و کبود. سعی هم میکردم تنها برم که مزاحم کسی نشم. فقط نوار عصب عضله که شب بود با خواهرم رفتم. من طاقت دردم بالاست و سعی میکنم صبور باشم ولی سره نوار عصب عضله گریه کردم برای اولین بار.

به مامان خیلی سربسته یه چیزایی مجبور شدم بگم چون شب باید میرفتیم. ولی به خواهر وسطی چیزی نگفتم و اون هم یه روز زنگ زد و گفت چیه الکی میری دکتر و دچار توهم شدی و داری جلب توجه میکنی. ولی وقتی ماجرا رو گفتم شوکه شد. من در اصل مشکوک به یه بیماری بودم که از فلج عضله چشم شروع میشد و کم کم اندامهای تنفسی و ... درگیر میکرد. یه نوع ام اس

خدارو شکر اوایل اسفند فهمیدم سالمم مشکلی نیست و فقط عضله چشمم همکاری نکرده که اونم به مرور زمان بهتر شده بود و با یه تزریق داخل چشمم الان هیچ مشلی ندارم. ولی هم بیماری چشمم شانسیه و یک در چند ملیون این مریضی رو دارن و هم کیست درموئیدم که هیچ دلیلی نداشت و شانسی بود.

خلاصه روزای سختی رو داشتم که 30 بهمن با عروسی پسر خالم یه کم از جو مریضی و دوا دکتر فاصله گرفتم و خوب شدم.

خواهر بزرگه هم از اواخر آذر یه جا مشغول شد که خوب نبود ولی دلش نیومد بیاد بیرون و گفت گناه دارن نیروهاشون حتی یه اکسل ساده بلد نیستن و من نرم حقوق چند صد نفرو نمیتونن حساب کنند و رفت و کاراشو کرد و وقتی تو اسفند کارها تموم شد یادشون افتاد از خواهرم سفته نگرفتن و ممکنه خواهرم بره. خواهرمم گفت آخر قرارداده. قرارداد جدید بدید من هم سفته بدم که قبول نکردن و حقوق خواهرمو مسدود کردن دم عید. جایزه تعهد کاریش بوده !!!! همون روز خواهرم هم دانشگاه قبول شد که یه لیسانس حسابداریم بگیره و از یه جا هم که رفته مصاحبه و نزدیک دانشگاش بود تماس گرفت که رزومه و رفتارتون عالی بود و ما حتما دوس داریم با شما همکاری کنیم . خدا جواب کارشو داد و مدیر عامل شرکتی هم که کار میکرد روز آخر فهمیده بود و کلی عذخواهی کرده بود و گفته بود شما حرفه ای برخورد کردی ولی واحد مالی من غیراخلاقی و غیرانسانی برخورد کردن. کاش زودتر میفهمیدم و حقوقتو میدادم.

خلاصه نیمه دوم سال پیش خیلی اذیت شدم ولی ایمانم بیشتر شد و فهمیدم هر اتفاقی حکمتی داره. تو محیط کار هم درگیری و بی عدالتی هست. که تا حدی خودمم مقصرم ولی بالاخره با رئیس حرف زدم درسته جبهه گرفته بود و گفت دکترا هم بگیری سمتتو عوض نمیکنم و ... حرفیه که به همه میزنه. و گفتم من دیده نمیشم و ... که گفت نه اینجوری نیست ولی در مورد همکارم که گفتم کارارو میده به من و من روم نمیشه نه بگم گفت خودت باهاش صحبت کن به من ربطی نداره.
دستاورد سال 94  تو محیط کار : میز تمیز نگه داشتن و مرتب بودن باعث میشه فکر کنن بیکارید ولی اونی که الکی میزشو شلوغ میکنه یعنی کار داره

اینم از سال 94 من. امیدوارم خدا به همه سلامتی و دل شاد بده و کمک کنه بتونیم عدالت رو رعایت کنیم و به هم ظلم نکنیم.

تو رو خدا اگه میخونید کامنت بزارید و دل منو شاد کنید.

 

وبلاگم بهترین هديه تولدم ...
ما را در سایت وبلاگم بهترین هديه تولدم دنبال می کنید

برچسب : پایان رمضان 94,پایان ماه رمضان 94,پایان نمایشگاه کتاب 94,پایان کلاه قرمزی 94,پایان کنکور 94,پایان بررسی بودجه 94,پایان ایام فاطمیه 94,پایان کار سال 94, نویسنده : b0riginal0 بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:10