پایان 99

ساخت وبلاگ

سلام دوستان نازنینم اومدم با هم دفتر 99 رو ببندیم و یه سری خاطراتم رو بنویسم که به یادگار بمونه.

سال سختی بود هم از نظر مالی و هم عاطفی. خیلیارو از دست دادم یا از زندگیم رفتن یا فوت شدن. اونایی که رفتن رو یه سریا رو خودم نخواستم باشن و یکی دو نفری که خودشون دور شدن و رفتن شاید اولش کمی دلخور شدم ولی بعد خیلی آروم شدم و دیگه حرص نمیخورم و بهشون حق میدم هر آدمی مختاره دوستاش رو خودش انتخاب کنه. آدم باید با دوستش راحت باشه. دوست مثل فامیل و همکار و همسایه نیست که مجبور باشی بسازی.

امیدوارم هر جا هستند حال دلشون کنار کسانی که دوسشون دارن خوب باشه.

فوتیها که مادر بزرگ پدریم بود البته ناتنی بود. آخر شهریور ماه فوت شدن. خیلی خوشحالم که حدود دو هفته قبلش دیده بودمش. با اینکه خیلی قدیم اذیت کرده بود ولی خب زن مهربونی بود و خیلی سختی کشیده بود. خیلی خیلی دلتنگشم. خیلی مظلوم رفت. بی گله و بی توقع از بچه هاش. دکتر گفت خیلی وقت بوده مریض بوده و دیر آوردیش. سرطان ریه داشته و کلا هم از دکتر و دارو و زحمت دادن به بچه هاش فراری بوده و دردو تحمل کرده . حتی گاهی زن عموم براش غذا میبرده و گله میکرد این غذاهای منو نمیخورده. نگو بنده خدا نمیتونسته و روش هم نمیشه بگه سوپ و غذای نرم براش بپزن. یکی دو ماه آخر عمه هام پیشش بودن. خدا رو شکر با آرامش و آبرو مند رفت. به ما گفتن حالش بده و من و مامان و آبجی بزرگه و دامادمون رفتیم و تو پمپ بنزین راه اتفاقی 3تا عمو و یه زن عموم رو دیدیم و زن عمو گفت تموم کرده ولی به عموهام نگفته. اولین کسی بود که مراحل غسل و .... دیدم . با این که کرونا بود ولی تو مراسم که سره مزار بود و جلو غشالخونه جمعیت زیادی اومده بودن. ما بعد از سوم برگشتیم و دامادمون تب و سردرد گرفت دو روز بعدش و تست کروناش مثبت شد. گفتیم اومدن خونه از من و مامان و آبجی بزرگه و خانومش هم تست گرفتن. کلی استرس داشتیم چون جوجه دو روز پیش ما بود و عادت داشت مدام بیاد بوس کنه. تست من و دو تا خواهرا مثبت شد ولی مامان با اینکه با ما تو یه ماشین بود و ضعیف تره تستش منفی شد. دکتر گفت چون چند ساله صبحانه ارده شیره میخوره ایمنیشو برده بالا. من و دو تا خواهرا خفیف بودیم ولی بعدش ضعف بدنی بدی داشتم.

حدود 45 روز پیش هم شوهر خالم که 5 سال زمینگیر بود و سکته مغزی شدید کرده بود نمیتونست حرف بزنه و غذا بخوره و با لوله ای که از معدش بیرون بود تغذیه میشد فوت شد. اون بنده خدا هم دو هفته آخر تو بیمارستان خیلی اذیت شد. خانوادش رو هم نمیذاشتن. زبون هم نداشت. خیلی دلمون سوخت که نتونست حرف بزنه.

سال پر سکوتی رو گذروندم حتی تو مجازی هم کم حرف بودم.خیلی پخته تر شدم انگار. تلاش میکنم وقت و انرژیمو برای کسانی بزارم که اونا هم متقابلا برام وقت میزارن و به یادمن. یه سری محبتهای افراطیمو کم کردم. در حدی محبت میکنم که آسیب نبینم. کارام منطقی تر و دلی تر شده عقل و احساس کنار هم.

اینستامو که رمزشو گم کردم. یه پیج جدید زدم که تو اونم فعال نیستم و فقط یه پست تولد فسقلی خاله رو گذاشتم.

شروع کردم برای ارتقاء و آینده کاریم دارم درس میخونم. باید 13 تا امتحان بدم انشالله نحسیش نگیرتم تا یه مدرک بگیرم و بشم خانوم مهندس. چالش خوبیه برام با اینکه سخته و همش انگلیسیه و منم زبانم معمولیه. ولی شروع کردم و دارم میخونم. برام دعا کنید.

از طریق این وبلاگ دوستان زیادی پیدا کردم که بابت حس خوبی که بهم داشتیم خیلی بهم نزدیک شدیم و تو خوشی و نا خوشی کنار هم بودیم. حسن نیت هم رو باور کردیم و برداشت غلط نکردیم و موندگار شدن. بابت بودن همشون ممنونم. وجود هر کدومشون تو زندگیم درسی بهم داده و قوی ترم کرده و خیلی چیزها یاد گرفتم. از پریسای عزیزم ممنونم که برام  دوست و گاهی نزدیکتر از خواهر و گاهی حتی جای خالی پدرم رو با حمایت هاش پر کرده .

از انوشه نازنینم ممنونم که تو شلوغیای کار و زندگیش وقت میزاره و با هم گپهای خوب و طولانی داریم.

 از خواننده قدیمی وبلاگ که به نام اکبر کامنت میزارن و به قول خودشون من مثل خواهر دومشونم و همیشه جویای احوالم هستند ممنونم و قدردان محبتشون هستم.

سارا و حمیده و پریسا که سالهاست تو یه گروه کوچیک کنار همیم و هر چند امسال کمتر گپ زدیم و هر چند بعد مسافتمون زیاده ولی دلامون نزدیکه .

از اتفاقات خوب امسال بالاخره آبجی بزرگه داره به حقش و کاری که دوست داشت میرسه و من بی نهایت براش خوشحالم. تازه یک ماه و نیمه اینجا مشغول شده ولی خب مجموعه خوب و آینده داریه از همه نظر.

وجود فسقلی خاله و شیرین زبونیاش و پیدا کردن یه پرستار که باهاش حالش بهتره و از ته دل میخنده .

برگشتن چن تا دوست قدیمی به زندگیم که یه روزی بابت نصیحتام و گوشزد کردن این که دارن اشتباه میکنن ازم دلخور شدن و رفتن و الان به محبت و حسن نیتم ایمان آوردن و برگشتن.

سعی کردم مثبت بنویسم و غر نزنم وگرنه منم مشکلات دارم و چه بسا بیشتر از شما. ولی من هنوز به لطف و محبت خدا امیدوارم و میدونم پشت هر اتفاق بد یه تجربس که یه روزی به کارم میاد و قویترم میکنه. شما هم امیدوار باشید.

از انار خانوم  هم ممنونم که اومدنش تو زندگیم روزهایی رو برام ساخت که شاید هیچوقت تجربش نکنم نمیدونم برای اون هم همینطور بوده یا نه.

 امیدوارم این موش زشت و کثیف کرونایی هم بره و گاو پر برکت و مهربون برامون خیر و برکت و سلامتی بیاره.

بیاید فارغ از همه مشکلات با دید و انرژی مثبت وارد سال جدید شیم و شکر گزار داشته هامون باشیم و برای هم دعای خیر کنیم و هم دیگه رو ببخشیم. انشالله برای هممون اتفاقات خوب بیفته.

[ دوشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۹ ] [ ۱۲:۱۶ ب.ظ ] [ فندوقي ] [ ]

وبلاگم بهترین هديه تولدم ...
ما را در سایت وبلاگم بهترین هديه تولدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : b0riginal0 بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:30